وبموبم، تا این لحظه: 3 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

سفر نامه ی من

من تنهام مثل ماهی توی تنگ

کافه گردی 2

پس از یک روز پر استرس بعد ار امتحان پایان ترم زبان. رفتیم که کارنامه ها رو ببنینم من از بیست بیست شده بودم!!! مامانم گفت کافه و وقتی رفتیم هانیه(دختر خاله ی بابام) و بابام به ما ملحق شدن و بنده یک تشت سالاد سزار خوردم و آمدیم.
20 بهمن 1399

کافه گردی 1

یه روز من با مامان و بابام رفتیم و آزمایش خون دادیم. بعد مامانم گفت که بریم کافه ملو. ما که رفتیم توی کافه ملو توش برام جذاب بود. من اونجا صبح.نه ی آلمانی خوردم و با فضاش حال کردم. این رو بهتون بگم که قلیون توش کشیده نمیشه پس با خیال راحت برین غذا بخورین.
28 مرداد 1399
1