وبموبم، تا این لحظه: 3 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

سفر نامه ی من

من تنهام مثل ماهی توی تنگ

سلام

سلام من یل تا هستم مدیر وب ماجرا های یل تا یه وب دیگه زدم که توش سفر هایی رو رفتم بنویسم

رشت_تبریز پارت ۲

ما روز بعد به  ماکو رفتیم و آنجا خرید کردیم و سپس به قره کلیسا رفتیم در راه یه چشمه بود که پیاده شدیم که آب بخوریم  و در همین لحظه دو فرانسوی که اندازه ی مرغ هم انگلیسی بلد نبودند و بالاخره با تلاش های فراوان+خستگی تونستیم باهاشون ارتباط برقرار کردیم و بهشون خیار دادیم👌 وقتی به قره کلیسا رسیدیم  عکس گرفتیم و به سمت تبریز حرکت کردیم.  
20 بهمن 1399

کافه گردی 2

پس از یک روز پر استرس بعد ار امتحان پایان ترم زبان. رفتیم که کارنامه ها رو ببنینم من از بیست بیست شده بودم!!! مامانم گفت کافه و وقتی رفتیم هانیه(دختر خاله ی بابام) و بابام به ما ملحق شدن و بنده یک تشت سالاد سزار خوردم و آمدیم.
20 بهمن 1399

رشت_تبریز پارت 1

ابتدا همراه مادر بزرگم به سمت تبریز حرکت کردیم.رفتیم تا به جاده طارم رسیدیم.اونجا ... خوردیم و با بد بختی در هوای گرم شهریور ناهار خوردیم.بدون آب (من فقط یه بطری داشتم) و با پارگی های فراوان از جاده طارم ردشدیم. بعد از رسیدن به تبریزاز جاوی پارک ائل گلی رد شدیم تا به مهمانسرای شرکت بابام برسیم (خونه بود).کسی که کلید داشت خونش نزدیک ائل گلی بود!بالا خره یارو اومد و کلید رو داد,خونه اینقدر بزرگ بود که صد نفر توش می تونستند دراز بکشن!ولی اتاق هاش دو اما هردو دوتا تخت داشتن تا بود و منو مادربزرگم تو یه اتاق می خوابیدیم و مامان و بابام تو یه اتاق.همون روز تراکتور با صنعتنفت بازی داشت نتیجه رو یادم نمی آد ولییادم هست که تو جام حذفی بود و بازی ب...
19 بهمن 1399

اردو 1

ما پارسال برای اولین بار در کلاس سوم رفتیم اردو. شب قبلش خیلی شب بدی بود. اون شب رفته بودم تولد ماهان که یکی از دوستام هست. وقتی رفتیم توی پار گینگ که فوتبال بازی کنیم یکی از فامیل های ماهان که خیلی از ما بزرگتر بود با ما فوتبال بازی کرد و یه شوت زد و ادت سوت خورد تو بینی من قبل از اون هم یه تکل روی پای دوستم که اسمش علیرضا زائر ثابت بود و اون هم مصدوم شد. خب من رفتم عکس گرفتم و رفتیم پیش یه دکتر و گفت مشکلی نداره. رفتیم خونه. صبح روز بعد رفتیم مدرسه و سوار اوتوبوس شدیم و به سمت مکان اردو که شهرستان فومن بود. اوجا اول با البرز صمیمی ترین دوستم بد مینتون بازی کردیم و بعد فوتبال،بگذریم. ناهار خوردیم و اونجا از دکه هایی ...
28 مرداد 1399

کافه گردی 1

یه روز من با مامان و بابام رفتیم و آزمایش خون دادیم. بعد مامانم گفت که بریم کافه ملو. ما که رفتیم توی کافه ملو توش برام جذاب بود. من اونجا صبح.نه ی آلمانی خوردم و با فضاش حال کردم. این رو بهتون بگم که قلیون توش کشیده نمیشه پس با خیال راحت برین غذا بخورین.
28 مرداد 1399
1